متن هاي زيبا و خواندني
تاریخ انتشار: ۱۷ دی ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۲۸۰۲۴۳
خبرگزاري آريا -
متن هاي زيبا و آموزنده
روزي زني زيبا و برازنده به خانه اي ميهمان شد. صاحب خانه پرسيد که او کيست؟
آن زن گفت که فرشته ثروت است
صاحب خانه شادمان شد و از او به مهر و خوبي پذيرايي کرد.
چندي نگذشت که زني ديگر پيدا شد، زشت روي و ژنده پوش
صاحب خانه پرسيد: کيستي؟
زن ژنده پوش گفت که فرشته فقر است
صاحب خانه هراسان شد و کوشيد تا او را از خانه خويش براند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما زن از رفتن خودداري کرد و گفت: فرشته ثروت که در خانه توست خواهر من است. ما با هم پيمان داريم که هرگز جدا از هم نباشيم.
اگر تو مرا بيرون کني، او نيز بايد برود.
و چنين نيز شد. همان دم که آن زن زشت روي بيرون رفت، زن زيبا رو هم ناپديد شد
تولد، مرگ را در کنار دارد
خوشبختي، همزاد بدبختي است
چيزهاي بد، از پي چيزهاي خوب مي آيند
مردم نابخرد از تيره روزي بيم دارند و در تکاپوي نيک بختي اند. اينچنين همواره در رنج خواهند زيست.
اما جويندگان حقيقي معرفت، بايد که از اين هر دو درگذرند و از دلبستگي ها و دوگانگي ها رها شوند.
زمستان و پاييز در کنار بهار و تابستانند
بدون هم اينها معنايي ندارند
متن هاي زيبا در مورد زندگي
ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ آدمى ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ نکن ،حتى ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ!
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ که ﺑﻴﻞ ﺑﺰنى ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ کرم ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ ميکني
ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ کسي ﺣﺴﺎﺩﺕ نکن ﺑﺨﺎﻃﺮ نعمتي که خدا به ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ...
زيرا ﺗﻮ نميداني ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چيزي ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ...
ﻭ غمگين ﻣﺒﺎﺵ ﻭقتي ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ چيزي ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺯيرا ﺗﻮ نمى دانى ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ چيزى ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ .
پس هميشه شاکر ﺑﺎﺵ
متن هاي زيبا و کوتاه
در خانه اي که آدم ها يکديگر را دوست ندارند
بچه ها نمي توانند بـــــزرگ شوند !
شايـد قــــــد بکشند ،
اما بال و پـــــر نخواهند گرفت !
ﻣﻴﺪﻭنيد ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
خونه يعنى احترام و درك متقابل
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
خونه يعنى آرامش وامنيت
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎني ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
خونه يعنى فضايى خالى از خشم
خالى از دود
خالى از قرص خواب واسترس
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ بزنى و لبخند ببينى
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛
ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ اي ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﻴﻜﻨﻢ...
متن هاي زيبا و خواندني
زندگي طوري بايد زندگي شود که گويي يک آينه است. به هر کس و هر چيز خوش آمد بگو، اما به هيچ چيز نچسب
گذشته ها گذشته، و نگران چيزي هم که هنوز نيامده نباش، اين راه آسودگي است، که در آن فرد خودش را با لحظه حال پيوند ميزند
گذشته و آينده قلمروهاي ذهن هستند. کسي که مجذوب گذشته و آينده است نميتواند زندگي را بشناسد. زندگي در اينک و اينجاست، نه آنجا و آن موقع. کسي که در اينک ، اينجا طعم زندگي را نچشد، فقط وقتش را هدر ميدهد.
پس، همچون درختان در يک جا ريشه کن، اما همچون پرندگان مکان ها و شرايط جديد را تجربه کن
رودخانه در جاي خود ثابت است اما ثابت نيست!
متن آموزنده
بعضي مواقع ، درختِ ارتباطتان را هَرس کنيد ،
شاخه هايِ بلا استفاده و دست و پا گيري که فقط وقتِ شما را مي گيرند ، قطع کنيد !
از حذف کردنِ آدم هايِ بي ارزشِ زندگيتان نترسيد ،
باور کنيد همه ي آدم ها لياقتِ ماندن ندارند ،
همه ي آدم ها شعورِ هم نشيني ندارند ...
گاهي ، فقط يک نفر ، جايِ هزار نفر را برايتان پر مي کند ...
تا پيدا شدنِ همان يک نفر ، منتظر بمانيد ،
به اصالت و ارزشِ خودتان وفادار باشيد و معيارِ ارزشمنديتان را در جوارِ آدم هايِ بلا تکليف و اشتباه ، خراب نکنيد !
اطرافتان را از رابطه هايِ آزار دهنده ، خالي کنيد ،
اين روزها "آرامش" ،
غنيمتِ کم يابي ست ...
گردآوري:بخش سرگرمي بيتوته
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۲۸۰۲۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198